تاک جلوی درخونه ایستاد و هر دو پلاستیک رو توی یک دستش گرفت تا بتونه کلیدش رو بیرون بیاره. از طرفی صدای تیام که تا بیرون از خونه هم میاومد باعث شد عجله کنه. وقتی در آهنی رو باز کرد و داخل حیاط رفت، تیام وسط سنگفرش نشسته بود. زیر چشمی با ترس و نفرت… ادامه خواندن دانلود رمان